معمای شماره 4: باهوش ترین پسر
زمانی پیرمردی زندگی می کرد که سه پسر داشت. از قضا پیرمرد بیمار شد و فهمید که به زودی مرگ به سراغش خواهد آمد. بنابراین پسرانش را نزد خود فرا خواند و به آنها گفت: هیچ راهی برای اینکه بتوانم خانه و مزرعه را بین شما تقسیم کنم، وجود ندارد. در این میان کسی که بتواند ثابت کند از همه باهوش تر است خانه و مزرعه را به ارث خواهد برد. برای هر یک از شما در روی میز یک سکه است. کسی که بتواند چیزی بخرد و این اتاق را با آن پر کند، همه دارایی مرا به ارث خواهد برد. بزرگترین پسر سکه خود را برداشت و مستقیما به بازار رفت و چهارچرخه اش را پُر از کاه کرد. پسر دوم کمی بیشتر فکر کرد سپس او هم به بازار رفت و چندین کیسه پَر خرید. جوان ترین...